حسنک وزیر
امروز داستان حسنک وزیر را می خواندم، پس از سالها. تا به یاد آورم چگونه وزیر مقتدر سلطان محمود را بر دار کردند، به گناه قرمطی گری*. که خلیفه عباسی را آزار آمده بود از خلعت ستدن حسنک از قرمطیان. تا سلطان محمود در دفاع از وزیرش پاسخی پادشاهانه دهد که:" بدین خلیفه خرف شده بباید نبشت که من بهر قدر عباسیان انگشت در کرده ام در همه جهان و قرمطی می جویم و آنچه یافته آید و درست گردد، بردار می کشند .وی را من پرورده ام اگر وی قرمطی است من هم قرمطی باشم." هر چند آن سخن پادشاهانه بود.
و اینک حسنک وزیر بر دار می شود به روزگار سلطان مسعود تا همگان را عبرت شود تا بار دیگر به رغم خلفا هیچ کس خلعت مصری نپوشد. و همگان نیک می داستند که حسنک بیگناه است، چه سلطان و چه بوسهل زوزنی که در پی انتقام جویی خویش بود."و به حقیقت حسنک در سر تهور خود شد" و آماج تیر کینه کشی و تعصب مشتی بدخواه. این است وضع سرزمینی که تا دوش وزیر مقتدری و فردا روز، مرداری بر داری.
" و حسنک را بپای دار آوردند، نعوذ بالله من قضاء السوء. و دو پیک را ایستانیده بودند که از بغداد آمده اند. و قرآن خوانان قرآن می خواندند."
شگفتا که به فرمان خلیفه ی مسلمین خون بیگناهی می ریزند و قرآن می خوانند!
"وجلادش استوار ببست و رسنها فروآوردند . آواز دادند که سنگ زنید، هیچ کس دست به سنگ نمی کرد و همه زار زار می گریستند. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند، و مرد خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افکنده و خبه کرده." او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند،رحمه الله علیهم. و این افسانه ای است با بسیار عبرت. و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا بیک سو نهادند. احمق مردا که دل درین جهان بندد! که نعمتی بدهد و زشت بازستاند.
قرمطی:منسوب به قرامطه. مراد پیرو خلفای فاطمی مصر است.
کلمات کلیدی: