سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

تابوی مردگان

یکی از ترسناک ترین تابوها، تابوی مرده است. به همین دلیل اقوام بدوی همواره از ترس مرده، سعی در خشنود ساختن وی داشته است. تا جایی که حتی با مرده دشمن خویش نیز خوش رفتاری می کند. اقوام بدوی سر دشمن خویش را محترم می دارد؛ برایش مراسم سوگواری برگزار می کند و تمام تلاشش را می کند تا او را خشنود سازد. زیرا همواره می ترسد روح مرده به سراغش بیاید و به او آسیب برساند. گرفتن مراسم عزاداری، گریه و سوگواری، پخش نذورات همگی کارهایی است که برای روح مرده انجام می شود. همان شکلی که تا امروز نیز ادامه یافته است. انسان امروز نمی داند که چرا برای مرده اش مراسم می گیرد و آنقدر پایبند انجام آن است. مراسم عزاداری فعلی، شکلی است تغییر یافته از همان مراسمی که انسان بدوی می گرفت. رفته رفته این مراسم معنای اولیه اش را فراموش کرد. در نتیجه کسی برای روح دشمن خود مراسم نمی گیرد و طلب بخشش نمی کند. و این مراسم منحصر می شود به سوگواری برای نزدیکان. انسان بدوی از مرده نزدیکترین خویشان خود بیشتر در هراس است.  زیرا معتقد است روح مرده تبدیل به یک روح شیطانی شده و برای انتقام گیری از زندگان، به سراغ آنها می آید. در واقع دلیل برگزاری مناسک و مراسم نیز همین ترس از روح مرده قوم و خویش است. این ترس تا جائی است که حتی شخصی که مرده ای را لمس می کند، تا ماه ها نجس تلقی می شود و باید دور از دیگران زندگی کند. از نظر آنها تنها دلیل مرگ، بازگشت روح مردگان به سوی زندگان است. و ارواح مردگان عموما به سراغ کسانی می روند، که آنها را می شناسند.  مطابق این نظریه، عزیز از دست رفته در همان لحظه مرگ، به یک شیطان مبدل می شود. به همین دلیل است که اقوام بدوی از نزدیک شدن روح مرده به خود در هراسند و همواره سعی در جلوگیری از آن دارند. بنابراین به تشریفات زیادی متوسل می شوند تا مانع از بازگشت آن گردند. اصطلاح روح خبیثه از همین تفکر نشأت می گیرد. مفهوم روح خبیثه و از این قبیل، از روابط معنی دار بین زندگان و مردگان سرچشمه می گیرد.

فروید معتقد است که همه این مراسم و مناسک و احکام از یک چیز ناشی می شود: دوگانگی و تضاد احساسات وحشیان در قبال دشمن.

 دو گانگی و تضادی که ملازم این گونه روابط است، طی تکامل بشر به صورت دو جریان متضاد(ولیکن ناشی از یک منشأ) ظاهر شد:

1-    ترس از شیاطین و ارواح خبیثه و اشباح

2-    پرستش اجداد و نیاکان

 فروید معتقد است تابوها، حاصل تضاد و دوگانگی عاطفی انسان بدوی است. دوگانگی عاطفی اینکه فرد از یک سو میل به تجاوز از تابوها دارد و از سوی دیگر ترس از مجازات، مانع او می شود. و چنان که گفته شد، ترس قوی تر از میل است. اما هرچه به زمان حال نزدیکتر می شویم، این تضادها کمرنگ تر می شود و به همین دلیل تابوها نیز به تدریج فراموش می شوند.

اما مهمترین اصل درباره تابوها این است: تجاوز از تابوها، مستوجب مجازات طبیعی است. عمل تابویی موجب مرگ طبیعی یا بیماری در فرد خاطی میشود. چنان که انسان بدوی معتقد است بلایا و بیماری ها نشانه تخطی از تابوهاست. اما وقتی تجاوز از تابو، خودبه خود و بالطبع مجازات متجاوز را به همراه نداشته باشد؛ آنگاه اقوام بدوی احساس می کنند که در درونشان یک احساس خطر جمعی بیدار شده است. و آن وقت با عجله فرد متجاوز را که خود به خود مجازات نشده بود، به کیفر اعمالش می رسانند. در واقع ترس از الگوی مسری و تمایل به پیروی از او ودر نتیجه ترس از ماهیت عفونی واگیر تابوست که موجب چنین همبستگی می شود. وقتی که فردی موفق می گردد یکی از آرزوهای ممنوع و سرکوب شده خود را ارضاء کند؛ همه اعضاء دیگر قبیله به شدت به وسوسه می افتند که از او پیروی کنند. حکم سنگسار برای زنا، از همین عقیده می آید. به نظر می رسد که از همینجاست که هر عمل نوینی را به جرم بدعت سرکوب می کنند.

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سمیه برازجانی 93/2/22:: 9:58 عصر     |     () نظر