"نفثة المصدور" می خواندم، اثر ماندگار نسوی که در روزگار مغولان نگاشته است. بیتی عربی دیدم بغایت نیکو. سخت شگفت ماندم از کار روزگار، تو گفتی برای منش سروده اند:
اری الناس مخسوفا بهم، غیر انهم علی الارض لم تقلب علیهم صعیدها
و ما الخسف ان تلقی اسافل بلدة اعالیها، بل ان تسود عبیدها
مردمان را می بینم که به کام زمین فرو رفته اند (گویا زلزله شده است) هر چند ایشان به ظاهر بر روی زمین اند و زمین بر آنان واژگونه نگشته است.
اما حقیقت(واژگونی) آن نیست که زمین زیرو رو شود و مغاکها و پستیها جای بلندیها را بگیرد. بلکه حقیقت(خسف) آن است که بندگان و فرودستان و سفلگان شهر به سروری رسند.
و در جایی دیگر می گوید:
متی فرزنت یا بیدق؟ بم تصدرت یا احمق؟
ای پیاده( شطرنج) چگونه وزیر شدی؟ ای احمق به چه دستاویز بر صدر نشستی؟
آری چنین است روزگار ما. چنین است که درمانده ایم. افسوس
نفثة المصدور: خلط سینه دردمند
کلمات کلیدی: